شعر معاصر

  • ۰
  • ۰

 

رفیق اهل دل و یار محرمی دارم

بساط باده و عیش فراهمی دارم

 

کنار جو، چمن شسته را نمی خواهم 

که جوی اشکی و مژگان پُر نَمی دارم

 

گذشتم از سر عالم، کسی چه می داند

که من به گوشهء خلوت، چه عالمی دارم

 

تو دل نداری و غم هم نداری اما من

خوشم از این که دلی دارم و غمی دارم

 

چو حلقه بازوی من، تنگ، گِرد پیکر توست 

حسود جان بسپارد که خاتمی دارم

 

به سربلندیِ خود واقفم، ز پستی نیست 

به پشت خویش اگر چون فلک خمی دارم

 

ز سیل کینهء دشمن چه غم خورم سیمین؟

که همچو کوهم و بنیان محکمی دارم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی