با تو از خویش نخواندم- که مجابت نکنم
خواستم تشنه ی این کهنه شرابت نکنم
گوش کن از من و بر همچو منی گوش مکن
تا که ناخواسته مشتاق عذابت نکنم
دستی از دور به هرم غزلم داشته باش
که در این کوره ی احساس مذابت نکنم
گاه باران همه ی دغدغه اش باغچه نیست
سیل بی گاهم و ناگاه خرابت نکنم
فصلها حوصله سوزند.-بپرهیز- که تا
فصل پر گریه ی این بسته کتابت نکنم
هرکسی خاطره ای داشت- گرفت از من و رفت
تو بیندیش- که تا بیهده قابت نکنم