شعر معاصر

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

 

کنار پنجره پاییز
باد می خواند
درخت می رقصد
درست وقتی که
من و آسمان دلتنگیم

 

از مجموعه شعر "صورتی‌تر از..."

 

 

  • علی اکبری
  • ۰
  • ۰

دوستت دارم

 

و پنهان کردن آسمان

             پشت میله های قفس

                                    آسان نیست .

آن چه که پنهان می ماند خون است

خون است و عسل

که به نیش زنبوری

                   آشکار می شود .

 

دوستت دارم

و نقشه ایی از بهشت را می بینم

                                     دورادور

با دو نهر از عسل

                که کشان کشان

                       خود را به خانه من می رسانند .

  • علی اکبری
  • ۰
  • ۰

حافظ/

بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

 

زان باده که در میکده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

 

در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک

جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش

 

دلدار که گفتا به توام دل نگران است

گو می رسم اینک به سلامت نگران باش

 

خون شد دلم از حسرت ان لعل روان بخش

ای درج محبت به همان مهر و نشان باش

 

تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

 

حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین

گو درنظر آصف جمشید مکان باش

  • علی اکبری
  • ۰
  • ۰
 زنی به هیأت دوشیزه های دربار است
که چشم روشنِ او قهوه های قاجار است

مرا کشیده به صدسال پیش و می‌گوید:
برای شاعرِ مشروطه، عاشقی عار است

مرا کشانده به شیراز دوره‌ی سعدی
خجالتم بدهد؛ بهتر از تو بسیار است

دو چشم عطری او آهوان تاتار است
زنی که هفت قدم طی نکرده عطار است

شبی گره شد و روزی به کار من افتاد
زنی که حلقه‌ی موی طلایی اش دار است

به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر!
به خنده گفت که در انتقام، مختار است

زنی که در شبِ مسعودیِ نشابورش
هزارها حسنک مثل من سرِ دار است

زنی که چارستونِ دل مرا لرزاند
چهلستون دلش، بی‌ستونِ انکار است

زنی که بوی شراب از نفس زدن‌هایش
اگر به «قم» برسد کار ملک «ری» زار است

اگر به «ری» برسد، ری اگر به وی برسد
هزار خمره‌ی چله نشین به می برسد...

  • علی اکبری