شعر معاصر

  • ۰
  • ۰

 

 

هوا هوای بهار است وباده باده ی ناب

به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب

 

در این پیاله ندانم چه ریختی پیداست

که خوش به جان هم افتاده اند آتش وآب

 

فرشته ی روی من ای آفتاب صبح بهار

مرا به جامی از این آب آتشین در یاب

 

به جام هستی ما ای شراب عشق بجوش

به بزم ساده ی ما ای چراغ ماه بتاب

 

گل امید من امشب شکفته در بر من

بیا ویک نفس ای چشم سرنوشت بخواب

 

مگر نه خاک ره این خرابه باید شد ؟

بیا که کام بگیریم از این جهان خراب

 

 

 

  • ۹۹/۰۷/۲۸
  • علی اکبری

فریدون مشیری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی