1
زنبیل پراز ترانه در دستش بود
یک نامه ی عاشقانه در دستش بود
ختم صلوات داشت باران انگار
تسبیح هزار دانه در دستش بود
2
بردشت که جویبار را می دوزی
بر کوه که آبشار را می دوزی
باران نخ و سوزنی است در دستانت
بر روی زمین بهار را می دوزی
3
من نام کسی نخوانده ام الا تو
با هیچ کسی نمانده ام الا تو
عید آمد و من خانه تکانی کردم
از دل همه را تکانده ام الا تو
4
یک جام پراز شراب دستت باشد
تا حال من خراب دستت باشد
این چند هزارمین شب بی خوابی است
ای عشق فقط حساب دستت باشد
5
در اوج یقین اگرچه تردیدی هست
در هر قفسی کلید امیدی هست
چشمک زدن ستاره در شب یعنی
توی چمدان ماه خورشیدی هست