شعر معاصر

  • ۱
  • ۰

 

 

سقوط تشتک نوشابه، نگاه خسته ی همراهی

تو عاشقانه نمی خواهم! من عاشقانه نمی خواهی!

 

عبور تند خیابان از دو لنز و یک کت و یک شلوار

عبور تیرکمان از یک ستاره ی مثلاً واهی

 

و خانه ای پر از آیینه... و دود، دود، کشیدن، دود

و پرده های بدون اسم... و کودکان سرِ راهی

 

صدای ملتهب یک ضبط... صدای منتظر دریا

و شهر زنده ی با خانم... و آب مرده ی بی ماهی

 

بقرص گیجی روزت را که می تو را که نفهمیدند!

چه هیچ خیس نمی فهمی چه هیچ هیچ شماها هی...!!

 

زنی که گم شده از دیروز، زنی که گم شده از فردا

چه عصر دلتنگِ سختی! چه صبح پیرِ جانکاهی!

 

تو را به سمت خودش می برد دهان سرد خیابانت

چه انتخاب پر از میلی، چه هرزه رفتن دلخواهی

 

سقوط شیشه ی بی الکل، بهار، پنجره،استفراغ!

دلت گرفته از این دنیا، دلت برای خودت گاهی...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی