شعر معاصر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر اعتراض» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

در صدوهفتادمین شماره ماهنامه خط صلح شعری از «جمشید عزیزی» برای هم‌بندی محکوم به اعدامش «منوچهر فلاح»

 

آه از فریب زمستان
دلخوشی از زندگی
به نمردن رسیده است
با این همه،
شعر هنوز هست
ماه هنوز هست
در کف اقیانوس هنوز
مروارید پیدا می‌شود
خواب اگر چه فراگیر
بیداری اما
هنوز زیباست

مشعل‌ها را می‌شکنند
ستاره‎ها را با خودکار مشکی
ناپدید می‌کنند...

برای دیدن فردا:

باید بیدار شویم
تا آنکه بی‌دار شویم

مردی مادر ما شد
با دست‌های مهربان‌اش نوازش‌مان کرد
آوازی از امید به لب
در خیمه‌ای از خیمه‌های شب
شادی جوانه زد...

ای مادر عزیز
ای مرد مهربان
ما عاقبت
به خانۀ خورشید می‌رسیم
تو می‌نشینی ما
یک خاطره از سرما

 

  • علی اکبری
  • ۰
  • ۰

جمشید عزیزی

زمینه سیاه

 

دیگر کار از شعر گذشته است

مرثیه باید خواند

و مرثیه می‌خواند ما را

و مرثیه تا کی؟

راستش همه چیز گل و بلبل نیست

از لوله تفنگ گل نمی‌روید

شوخی شوخی پرنده‌ها می‌خوانند

جدی جدی سوخاری می‌شوند

و سس بوی خون می‌دهد

 

حوصله شعر ندارم

آخر مهسا و نیکا و بکتاش آبتین

آخر جمعه شوم زاهدان

آخر فقر فساد گرانی

و هزاران آخر دیگر

شاعرانه نیستند

دیگر حوصله شعر ندارم.

 

 

  • علی اکبری